"مثل همیشه به خاطر قد بلندم، دروازه بان بودم، اما این بار بیشتر از همیشه گل می خوردم. توپ لعنتی، ژله ای بود و از دستم لیز می خورد. بازی که تمام شد بچه های تیممان به طرفم هجوم آوردند و من را به تیرک دروازه بستند و رفتند. هرچه دادوبیداد کردم فایده ای نداشت. بعد دیدم بچه های تیم حریف آمدند، اما کله هایشان توپ فوتبال بود و توی دست دروازه بانشان هم به جای توپ، کله ی من بود. با یک شوت آن را محکم پرت کرد درست روی تنه ی من."
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.