موجودي از تاريكي كاني، همدم همگاني را نزد خود ميخواند و نيرويي غريب به او اعطا ميكند. حتي دوستش كال نيز نميداند چه بايد كرد. كاني پس از آنكه به دليل رفتارهاي غريبش از انجمن حمايت از مخلوقات اسطورهاي اخراج ميشود، به معدني متروك پناه ميبرد. در آنجا با مينوتاري يكچشم آشنا ميشود و ميان مخلوقات اسطورهاي زخمي و عليل ـ كه انجمن و دنيا آنها را فراموش كردهاند ـ امنيتش را باز مييابد. اما كاني در ژرفاي معادن زيرزميني نيز از گزند صداهاي شيطاني كه در ذهنش طنين ميافكنند، در امان نيست. اين صدا از آن كيست و از كجا ميآيد؟ چرا كاني از قدرتي كه اين صدا به او ميبخشد، اينچنين در وحشت است؟
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.