روزی روزگاری پادشاهی بود که بر سرزمین بزرگی حکومت می کرد. یک روز از طرف پادشاه کشور مغرب پیکی به آنجا آمد و او را برای مراسم عروسی پسرش دعوت کرد. کشور مغرب خیلی دور بود. این بود که پادشاه گفت: با اسب و شتر نمی توان به این سفر دور و دراز رفت.
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.