هفتمی گفت: «چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیری. گرسنه ات شد اولین حیوان یا انسانی که دیدی، می گیری و می خوری. اگر گریه کرد، می زنی توی سرش. اگر التماس کرد، زبانش را از توی حلقش می کشی بیرون. اگر خواست فرار کند، پنجه هایت را فرو می کنی توی چشمش. اگر کاناپه داشت، از زیرش می کشی بیرون. اگر کفش پایش بود...»گوریلا گفت: «وای، وای، اینها را به میولا یاد نده!»هفتمی گفت: «میولا؟ میولا دیگر کیست؟ پسرم باید این چیزها را یاد بگیرد تا هیولای کاملی بشود. حالا گوش کن هیولک.»هیولک دنبال پدر و مادرش می دوید و گوش می کرد. هفتمی بالا و پایین پرید و پاهایش را بر زمین کوبید. گفت: «باید هرچی لانه زیر زمین است خراب کنی. موش ها و گورکن ها و خرگوش ها و سوسک ها و کرم ها و مارها و مارمولک ها، لانه شان زیر زمین است. باید طوری بالا و پایین بپری که فوری خانه خراب بشوند. حالا تو هم بپر بالا، هم پاهایت قوی می شوند، هم اخلاق هیولایی ات تقویت می شود.»
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.