رمان کلاسیک (97) - پولیانا (رقعی)

رمان کلاسیک (97) - پولیانا (رقعی)

0
  • 3924
  • جوان و بزرگسال
  • رمان
  • قدیانی
    • الینور اچ. پورتر
    • شیما فتاحی
    • ***
    • فارسی
    • 1400
    • 9786000811341
    • جوان رمان
200,000 180,000
کتاب های مرتبط

این رمان سرگذشت دختر یازده ساله‌ای به نام ( پولیانا ) است که با روحیه شاد و مقاوم خود، علاوه بر این که فشارهای روانی و محیطی و اجتماعی را به راحتی تحمل می‌کند در روحیه دیگران نیز ناخودآگاه تاثیر می‌گذارد. داستان در اوایل قرن بیستم در آمریکا اتفاق می‌افتد. پولیانا پس از مرگ مادر و درگذشت پدر کشیش خود مدتی را با کمک‌های مردم و صدقه‌ها و حمایت زنان نیکوکار زندگی می‌کند.
اما پس از چندی مشخص می‌شود او خاله‌ای در شهری دور دارد. بدین ترتیب پولیانا برای زندگی نزد خاله‌اش، ( دوشیز پلی ) به خانه بزرگ و اشرافی او می‌رود . دوشیزه پلی، زنی چهل ساله، اشراف‌زاده، متکبر، سرخورده از زندگی، تنها و گوشه‌گیر و شکست خورده از عشق است، اما پولیانا دختر پر حرف، خوش قلب، بی‌آلایش، مملو از صداقت و شادی و محبت بوده با این اوصاف، خاله وی چندان از او استقبال نمی‌کند. روزهای اول برای آشنایی با اوضاع خانه و خواسته‌های خاله‌اش، به سختی طی می‌شود. حتی با تنبیهات مختلفی نیز رو به رو می‌گردد، اما پولیانا نه تنها مایوس و سرخورده نمی‌شود بلکه خلق و خوی شاد و مقاوم او سبب می‌گردد از این اوضاع لذت ببرد. اتاقی زیر شیروانی با وجود اتاق‌های فراوان خانه دوشیزه پلی، به پولیانا اختصاص یافته که از نظر دخترک سختی کشیده همچون اناقی رویایی است که چشم‌انداز پنجره‌اش زیباترین تابلویی است که تا آن زمان دیده است و...

 بخشی از کتاب:

پولیانا ساعت یک و نیم بعدازظهر، تیموتی، دوشیزه پولی و خواهرزاده‌اش را به چهارپنج فروشگاه در شهر که نیم مایل از خانه فاصله داشت، برد. خرید لباس برای پولیانا کم یا زیاد، تجربه‌ی‌هیجان‌انگیزی بود. خانـم پولی احساس فردی را داشت که پس از راه‌رفتن روی پوسته‌ی نازک و تازه‌خشک‌شده‌ی آتش‌فشان، می‌خواست کمی تمدد اعصاب کند. برای فروشنده‌ها تجربه‌ی چهره‌هایی برافروخته و ازعصبانیت‌قرمزشده سرشار از داستان‌های مختلفی بود که از پولیانا به یاد داشتند و می‌توانستند تا یک هفته دوستانشان را حسابی بخندانند. برای پولیانا هم تجربه‌ی خوبی بود. او با صورتی خندان و قلبی راضی و خوشحال به یکی از فروشنده‌ها گفته بود: «وقتی هیچ‌کس را جز کارمندان کلیسا و خانم‌های نیکوکار نداشته باشی تا برای تو لباس بخرند، این احساس فوق‌العاده‌ای است که صاف‌صاف راه بروی و لباس‌هایی با مارک‌های جدید بخری و اصلاً لازم نباشد که یا پاچه‌ی آن را تا بزنی یا آن را پایین بکشی که اندازه‌ات بشود.»

  • قطع
  • نوع جلد
  • بارکد
  • آخرین چاپ
  • تعداد صفحه
  • تیراژ
  • طول
  • عرض
  • ارتفاع
از

امتیاز 0 نفر

برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

جدیدترین ها
طلسم شهر برف
130,000 117,000
پربازدیدترین ها
آشنایی ها - (مجموعه)
90,000 81,000
رمان (57)-مأمور مذاکره
140,000 126,000
فرهنگ مصور بچه ها
250,000 225,000