حديث آغاز هشت سال دفاع مقدس در روستاهاي جنوب كشور است. رواي، پسركي پانزده ساله بهنام "عزيز" است كه در دهي بهنام "تلخرود" زندگي ميكند. ماجرا از زماني شروع ميشود كه امتحانات بچهها تمام شده و چند روز به عيد نوروز مانده است. اهالي سرگرم تهيه وسايل لازم براي استقبال از عيد هستند و اشتياق زيادي براي رسيدن سال نو دارند كه ناگهان صداي انفجاري مهيب به گوش ميرسد. آنها هدف توپهاي دشمن قرار ميگيرند و در اين حملات، عزيز مجروح ميشود...
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.