در کشوری بسیار زیبا که آسمانی آبی،دریایی نیلگون و زمین هایی حاصلخیز داشت، پادشاه جوانی حکومت می کرد که هیچ شباهتی به پادشاهان کشورهای دیگر نداشت.او همیشه خوشحال بود و از جنگ نفرت داشت و تمام فکر و ذکرش شادی مردم و پیشرفت کشور بود؛ اما این پادشاه یک عیب کوچکی داشت و آن این بود که خیلی دوست داشت...
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.