قصههایی برای گذراندن یک بعدازظهر بارانی
در جزیرهی پرینس ادورد، جایی که آنی گرین گیبلز بزرگ شد، نزدیک دریا دهکدهای هست به نام اونلی.
در این مکان خاص، در روزگاری نه چندان دور، مردمی خاص زندگی میکردند.
با خواندن این قصههای سرشار از جادوی عشق، از دامی که یک زن پهن میکند تا عاشق خجالتیاش را به خواستگاری تشویق کند، خندهتان میگیرد.
نفس در سینهتان حبس میشود وقتی شاو پیر انتظار بازگشت دخترش را میکشد و معلوم نیست با آمدنش او را خوشحال میکند یا ناامید.
در این دوازده قصهی ماندگار، شخصیتهای تازه، خواننده را وارد ذهن و دنیای خودشان میکنند و به ما یاد میدهند چطور خود را بهتر بشناسیم.
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.