داخل مسافر خانه هم تقریباً مانند بیرونش بود؛ دیوار ها، فرسوده و کثیف و اثاثیه، شکسته و خراب شده بودند. با دیدن این وضع، یاد کشتی هایی افتادم که زندانی ها را حمل می کردند. روی یکی از دیوارها یک نقاشی بزرگ رنگ و روغن بود؛ آن قدر چرک و کثیف که تقریباً محو شده بود. معلوم بود دود سیگار سالیان سال آن را به این روز انداخته و دیگر نمی شد تشخیص داد که تصویرش چه بوده. انگار لایه لایه دود و چرک روی هم نشسته بود. چند لحظه به تصویر زل زدم و بالاخره تشخیص دادم که نقاشی یک نهنگ است. واقعاً هیولایی عظیم الجثه بود. دیوار رو به روی این نقاشی پر از نیزه و قلاب بود؛ همه ی وسایلی که برای صید نهنگ استفاده می شدند. پیش خودم فکر کردم که چه قصه ها و ماجراهایی پشت این ابزارهاست. این وسایل تا کجاهای دنیا رفته اند، چه صیادانی از آنها استفاده کرده اند و چه ماجراهایی که پیش نیامده...
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.