سرآغازِ کتاب با این پیشفرضِ ناساز، همساز و همباز میشود که "اخلاقگریزی و اخلاقناباوری، سرچشمهی اخلاقپذیری و اخلاق باوری است." مواجههی غریبانهی نویسنده با امر غریب اخلاق و غربت غمبار آن در این روزگار غدار، خوانندهی خلاق را با این حقیقت پنهان روبهرو میکند که آنچه تاکنون به نام اخلاق و آموزش اخلاقی ترویج و تبلیغ شده غالباً یک "برساختِ اجتماعی" و "بازنمودِ بدلی" است که آمرانه از انسانها خواسته میشود چیزی باشند که "نیستند" و گونهای بنمایند که "نمیباشند" یا به ارزشهایی تن دهند که آن ارزشها در نزدشان ارزنده و برازنده نیست. حاصل چنین "وانمودِ بیبود" و " قالبِ بیروح"، ناگزیر به "اخلاق علیه اخلاق" تغییر ماهیت میدهد.
امتیاز 0 نفر
برای ثبت نظر، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.